داستانک



 

داستان کوتاه

عامه پسند

 الهام سید حسینی

می خواستم خودکشی کنم. دلیل مشخصی نداشتم. حالا که همه در طبقه پائین جمع شده بودند و صدای شوخی و خنده هایشان بالا می آمد، در گوش هایم فرو می رفت و بیرون نمی آمد، به سمت تراس کشیده می شدم. می توانستم یادداشتی بنویسم و چند دلیل عامه پسند بیاورم که از زندگی خسته شدم، این خودش کلی تاویل و تفسیر داشت برای آنهائی که مرا می شناختند، هر کدام یک ور قضیه را می گرفت و با اینکه ته دلش به من حق می داد آخرش می گفت: خدا از سر تقصیرش بگذرد» این افراد یک شعار دارند که می گوید می توانست از این بدتر باشد. اما به نظر من یک بدتری وجود دارد که نمی شود از آن فراتر رفت مثلا روی تخت افتاده باشی پشتت زخم بستر گرفته باشد در کثافت خودت غرق شده باشی و مگس ها روی صورتت نشسته باشند. این بدترین تصویری است که از بچگی یادم مانده، توی فیلم دیدمش، نمی دانم آن بیچاره مرد بود یا زن ولی می دانم که داشت از خجالت آب می شد و می خواست بمیرد گر چه دکترها می گفتند: می تواند تا ده ها سال همین طوری زندگی کند.

 


داستان کوتاه

روی برف ها

برف تا زیر زانویش می رسید. شب از پشت ماه می تابید و سفیدی برف چشم ها را آزار می داد . هم شب بود و هم نبود. عینکش را بخار گرفت، دیگر حوصله نداشت، آن را برداشت و در جیب کتش گذاشت. سرما از نوک انگشتانش رویده و تا آرنجشش را کرخت کرده بود. دماغش را حس نمی کرد ، و مژه هایش با هر بار پلک زدن به یکدیگر می چسبیدند.

تا روستا خیلی مانده بود، این را از مترسک فهمید. مترسک با دستان باز روستا را نشان می داد. کلاهش روی صورتش افتاده بود و مثل همیشه صدایش در نمی آمد.

کف کفش هایش به زمین چسبید، انگار پاهایش  داشتند ریشه می دوانیدند. با زانوانش روی برف افتاد، دستکش هایش را در آورد و دستانش را هو کرد، انگشتانش را گاز گرفت. با مشت به روی رانهایش کوبید. تا مترسک چیزی نمانده بود . روی برفها خزید و خودش را به مترسک رساند. کت مترسک را در آورد و پوشید، کلاه او را روی سرش گذاشت. ماه پشت چند تکه ابر پنهان شد .  فکر کرد چیزی نمانده. دستانش را روی سینه قلاب کرد. صدای دم گوشش گفت: کمی استراحت کن، بعد ادامه بده.» به مترسک تکیه داد، چقدر دلش می خواست بخوابد و فردا که چشم می گشود درکلاس درس بود. گچ را برداشت و روی تخته نوشت: موضوع انشاء: خاطره یک شب برفی.

صدای زوزه گرگ را شنید، از خواب پرید، هنوز روی برف ها بود و دو ستاره ی کوچک به سمتش می آمدند.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

چو تخته پاره بر موج ... topmovies11 ریش تراش موزر اصل آلمان منتداعشيره البغلانيه في خوزستان-الاهواز بوئینگ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم تدرویه سایت تفریحی مدرس برند و بازاریابی shoghebaran